loading...
استخدام شرکت های هواپیمایی
هادی بازدید : 253 دوشنبه 11 خرداد 1394 نظرات (0)

خانوم شما برای من ارایش کرده...

رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.

این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…

ولی خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….

کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم، خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!

یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره...

نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یقه ی رفیق ما رو گرفت که بی ناموس…

راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت: همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.

رفیق ما در حالی که یقه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین، من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.

شوهره داد می زد: بی ناموس، مگه خودت ناموس نداری که چشمت به ناموس مردمه و…

رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله رو گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.

بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یقه ی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.

خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.

و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم.

نظر شما چیه؟؟؟؟؟

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 250
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 425
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 425
  • بازدید ماه : 911
  • بازدید سال : 4,447
  • بازدید کلی : 215,734